کد مطلب:211056 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

مقصود از فلسفه
در تعریفی كه بیش از سی فیلسوف در مفهوم فلسفه نموده اند این است كه فلسفه رسیدن به حقایق اشیاء است بر حسب طاقت بشریت و این نیل به حقیقت به تنهائی دست نمی دهد بلكه از راه علم منطق و اصول مقرره در مبانی احكام و حقایق اشیاء كه میزان فهم حكمت است باید به دست آورد و این منطق یك میزان و آلت قانونی است كه ذهن و فكر را از خطاء و لغزش در نیل به حقایق اشیاء حفظ می كند این بیان فلاسفه و حكم است.

بنابراین معلوم می شود فهم هر حقیقتی را باید با میزان و آلتی كه مربوط بدان باشد بدست آورد چنانچه منطق حق نظر صحیح و سقیم به آدمی می دهد تا در سخن قضاوت كند كدام منطق مستدل مبرهن قابل قبول عامه است و كدام سخیف و مردود و خطاء می باشد.

یا میزان ریاضیات كه حساب است و در هندسه كه نقطه و خط و سطح است یا در طبیعیات كه تجزیه و تحلیل است اما در تمام این اصول و آلات قانونی فهم آن فنون نواقصی دیده می شود مثلا نقص منطق در قیاس است كه خود قیاس آدمی را به خطا می اندازد و حقیقت امر این است كه همین منطق نتیجه صادقی در حقیقت اشیاء نمی دهد تا علت از معلول درك گردد - بلكه منطق فكر را در خطاء از جهت صورت قضایای منطقی حفظ می كند نه از جهت ماده قیاس و صناعات یا مواد اربعه - مسلمات - مظنونات - مشبهات - مخیلات و غیره.

بعلاوه كه طاقت بشر در فهم حقایق مختلف است و ادوار آن متفاوت است و لذا هر فرقه بر حسب آراء و عقاید خود به روشی كه از گذشتگان در دست دارند استنتاج نموده اند



[ صفحه 244]



و قرنها گذشته تا یك سلسله مسائل مسلم فلسفی مورد تأیید قرار گرفته و گاهی همان مسائل مسلمه هم مورد حمله یك فیلسوف متعمق قرار گرفته و همه افكار گذشته را باطل دانسته و دیگری پس از او آمده تحولی عمیق در فهم عقاید و حقایق اشیاء بوجود آورده این ادوار وقتی به اسلام رسیده كه اكثر مردم به تقلید متفلسف شده و پیرو آراء یونانیان قرار گرفته بودند.